گزارش نشست قرآن، باطنگرایی و غلو
- دسته: نشست
- نمایش از یکشنبه, 02 دی 1397 18:16
- مدیر سایت
- بازدید: 1120
قرآن، باطنگرایی و غلو؛ تأملی در شکلگیری نظریه تفسیر باطن در تاریخ متقدم شیعه/دکتر سید محمدهادی گرامی
پژوهشکده مطالعات قرآنی با همکاری انجمن ایرانی مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی در تاریخ ۲ دی ماه ۱۳۹۷ نشستی با عنوان «قرآن، باطنگرایی و غلو؛ تأملی در شکلگیری نظریه تفسیر باطن در تاریخ متقدم شیعه»، با سخنرانی دکتر سید محمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار کرد.
دکتر گرامی در این نشست به ارائه پیشینهای از تحقیقات مرتبط با موضوع پرداخت وگفت: بررسی و تحلیل روشها و مکاتب تفسیری همواره یکی از موضوعات اصلی در مطالعات قرآنی بوده است. با این حال، توجه به تاریخ شکلگیری انگاره تفسیر باطن و تطور آن به عنوان یک نظریه تفسیری، در حوزه اندیشه شیعه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در شماری از گزارشهای رجالی به برخی روات مکتوبههایی به نام تفسیرهای باطنی نسبت داده شده و آن روات به دلیل انتساب این مکتوبات به آنان، جرح شدهاند. از دیگرسو، مشهور است که کهنترین تفاسیر شیعی روایی هستند که عمدتا به عنوان تفاسیر باطنی و تأویلی شناخته میشوند. در این جا این سوال مطرح می شود که آیا پایه میراث تفسیری امامیه بر اساس یک سنت غالیانه شکل گرفته که در ادوار بعدی اعتبار کسب کرده است؟ این پژوهش نوعی جریان شناسی است و سعی دارد به دور از جزماندیشی فلسفی اصولی و با روشی تاریخی و برون دینی، این موضوع را بررسی کند.
دکتر گرامی در ادامه گفت: از جمله کسانی که به باطنگرایی در شیعه اشاره داشته اند اتان کلبرگ و محمدعلی امیرمعزی هستند. امیرمعزی نگاه باطنی به شیعه دارد و معتقد است که قرائتی که از تشیع موجود است، اصولی و فقهی است و آن تشیع اولیه کاملا باطنی و یا به تعبیری غالیانه بوده و تشیع موجود دستخوش قدرتورزی یک گفتمان فقیهانه شده است.
دکتر گرامی تصریح کرد: جستوجوها نشان میدهد گفتمان باطن یا بطنالقرآن در سده نخست هجری به صورت کلی کاربرد داشته است و در ارتباط با قرآن نیست، بلکه در ارتباط با صفات ذات ربوبی هستند. لیکن گزارشهایی موجود است که نشان میدهد این گفتمان در در اوایل سده دوم هجری میان شیعیان به صورت مشخص تری شکل گرفته است. فضیل میگوید که از امام باقر(ع) پرسیدم که «مَا فِی القُرآنِ آیَه إِلاّ وَ لَهَا ظَهرٌ وَ بَطنٌ» و امام(ع) در پاسخ فرمودند که «ظَهرُهُ تَنزیلُهُ، وَ بَطنُهُ تَأوِیلُهُ».برای درک بهتر نظریه تفسیر باطن در میان تشیع باید دید چه دیدگاههایی در مورد دوگانه ظاهر و باطن وجود داشته و در این بستر، دیدگاه شیعیان چه بوده است؟
کهنترین گزارش در این رابطه متعلق به قاسم بن سلام است که دیدگاههای مختلف در مورد روایت نبوی( هیچ آیهای نیست مگر اینکه ظهر و بطن دارد) را گرد آورده است . یکی از دیدگاههایی که او مطرح میکند، نظر حسن بصری است که ظهر و بطن را به معنای تغییر یک چیز می داند. دیدگاه دیگر این است که منظور از ظاهر، لفظ و مراد از باطن، تاویل آن است. سومین دیدگاه که قاسم بن سلام آن را به عنوان بهترین نظر نیز اعلام میکند این است که ظاهر قرآن اخبار مربوط به گذشته است. اما این گزارشها معنای باطنی دارند و معنای باطنی آنها نیز موعظههایی است که برای ما دارند. بعد از وی نیز سیدمرتضی، شیخ طوسی در تبیان و زرکشی در البرهان این گزارش را میدهند. البته گزارش زرکشی عین گزارش شیخ طوسی است. در مجموع این نظرات، مشهورترین نظریه این است که ظاهر همان الفاظ هستند که نازل شدهاند و باطن، تاویل آن است که تکرار شده است.
به طور کلی میتوان دو قرائت کلی از گزارشهایی که در متون شیعی وجود دارند، استخراج کرد. یکی طیف مفضلبنعمر و دیگری آنکه توسط اکثریت امامیه پیجویی میشود. این دو قرابت دارند ولی در دوسر یک طیف هستند.طیف مفضل از حلقه یاران مفضل در مدینه هستند و با پیوستن شاگردان او در عراق ادامه مییابد که همزمان هم جرح و هم تعدیل شدهاند و همچنین متهم به غلو هستند. این طیف به طرف تفسیر گرایش زیادی دارد و برخلاف سایر جریانهای امامیه که مایل به فقه و کلام است، علایق غیرفقهی دارد و در این میان علایق تفسیری اش برجسته است.
سه نکته اصلی در نظریه تفسیری طیف مفضلبنعمر مطرح است که با تلقی ما از تفسیر باطنی تمایز دارد و عبارت است از: هویت دوسطحی قرآن، محدود کردن جری باطنی بر هواخواهی گفتمان اهل بیت(ع) و یا تقابل و تضاد با دشمنان آنها و ارتباط جدی میان فهم و تفسیر ظاهر قرآن با باطن قرآن.
ایشان در انتها اشاره کرد: نظریه تفسیر باطن بر اساس خوانش خاص طیف مفضل بن عمر توسعه و گسترش یافت و دارای ویژگیهایی بود که نسبت به خوانش عمومی و اولیه شیعیان، بسیار برجستهتر بود. بر این اساس پایه میراث حدیثی تفسیری امامیه، دستکم در بخشی که با گفتمان باطن ارتباط دارد، حاصل یک بازنمایی جریانی (نه لزوما جعل) است. اینکه سنت فکری طیف مفضل تا چه حد یک سنت غالیانه بود موضوع مستقلی است که باید در جای خود بحث شود. در عین حال آنچه که ما امروز از آن با انگاره تفسیر باطنی یاد میکنیم، یک برداشت حداقلی از یک نظریه و گفتمان عامتر و عمیقتر با عنوان تفسیر باطن است که هواخواه آن جریان خاصی در میان شیعیان بودند.