برگزاری دوّمین هم اندیشی جایگاه مطالعات قرآنی در تحوّل علوم انسانی

به همت پژوهشکده مطالعات قرآني و با همکاري انجمن ايراني مطالعات قرآني و فرهنگ اسلامي ،دومين هم انديشي جايگاه مطالعات قرآني در تحول علوم انساني با موضوع مباني معرفتي پژوهش هاي ميان رشته اي در روز شنبه 24 بهمن ماه در دو بخش صبح و بعد از ظهر در سالن حکمت پژوهشگاه برگزارگرديد.

 

در افتتاحیه برنامه صبح ،خانم دکتر پارسا مسئول پژوهشکده مطالعات قرآنی و دبیر علمی همایش ، ضمن خوشامد گویی به حضار در زمینه اهداف این هم اندیشی سخنانی ارائه نمودند.سپس برنامه با گفتارهایی از آقایان دکتر ایازی، دکتر پیغامی ، دکتر میری ،دکتر معارف و  دکتر فاضلی ادامه یافت.
 بخش بعد از ظهر هم اندیشی با سخنانی از جناب آقای دکتر علم الهدی معاونت محترم پژوهشی آغاز گردید.خانم دکتر فتاحی زاده سخنران بعدی هم اندیشی بودند و پس از ایشان سخنرانی هایی از آقایان دکتر پاکتچی ، دکتر ادیب، دکتر فراستخواه و خانم دکتر صانع پور ارائه شد.
آقای دکتر شیوا پور و آقای دکتر شجاعی آخرین سخنرانان هم اندیشی بودند و سپس جلسه پرسش و پاسخی با حضور آقایان دکتر پاکتچی، دکتر فراستخواه ، دکتر ادیب و دکتر شجاعی برگزار گردید و به سوالات حضار پاسخ داده شد.
در ابتدا خانم دکتر پارسا با سلام و درود بر پیامبر رحمت و مهربانی،آخرین فرستاده خداوند،حضرت محمد مصطفی س و اهل بیت طیبین و طاهرین ایشان گفتند:
نشست امروز اولاً براي تجديد ديدار و گردهم آيي سا لانه قرآن پژوهان است زيرا پيش فرض ما اين هست که پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي همچنين انجمن علمي ما يعني انجمن ايراني مطالعات قرآني و فرهنگ اسلامي اين ظرفيت را دارد که محلي براي گردهم آوري اصحاب قرآن و مرکزي براي بازخواني و بازگويي مسايلي که قران پژوهان در سطح آموزش عالي با آن مواجه هستند  باشد . ثانيا  ، هم انديشي در باره جايگاه مطالعات قرآني در تحول علوم انساني . بحث تحول علوم انساني از سالهاي نخستين پيروزي انقلاب اسلامي مطرح بوده و  حضرت امام خميني در سالهاي 58 و 59 و   مقام معظم رهبري از سالها قبل از حدود سال 68 ايده تحول و ارتقاي علوم انساني را پيگيري کردند  تا بالاخره در سال 88 شورايي با عنوان شوراي تخصصي ارتقا و تحول علوم انساني در شوراي عالي انقلاب فرهنگي پايه گذاري شد که به طور مؤثر در اين باره فعاليت داشته باشد.  
ايده لزوم تحول در علوم انساني البته امر غير قابل انکاري است . همه متفکران و انديشمندان اين حوزه نيز با آن موافق هستند و عملا آن را بکار بسته اند.پيدايي نظريه هاي جديد ، ظهور مکاتب و حلقه هاي نوين علمي و اساساً تغييرات و دگرگوني هايي که تاريخ علم و فلسفه علم با آن مواجه گشته همه نشان از تحول علوم انساني دارد.بشريت شاهد اين هست که مکتبي ، مکتب ديگر را نقد مي کند و هر روز ايده جديدي به بار مي نشيند. مدرنيسم ، انديشه هاي قرون وسطا را به چالش مي کشد و نقد مدرنيسم  منجر به پسامدرنيسم مي شود. پاراديم ها و الگوواره هايي که يکي پس از ديگري در تاريخ علم پيدا مي شوند و بعضاً غلبه پيدا مي کنند همگي بيانگر اين معنا هستند که علوم و بالتبع آن علوم انساني دستخوش تحول شده  و اساساً اين لازمه تفکر و انديشه ورزي بشر است.بويژه در چند دهه اخير حيات بشريت اين تحولات با شتاب بيشتري در حال انجام است . عصر اطلاعات ،عصر تکنولوژي ، عصر ارتباطات ، دوره زباني ، دوره فرهنگي ادواري هستند که تنها در فاصله دهه 60 سده بيستم تا به امروز ظهور پيدا کردند و  هريک به گونه اي علوم انساني را متحول نموده اند.  اما  تحولي که حضرت امام ره و مقام معظم رهبري نسبت بدان نظر دارند  تحول علوم انساني به سوي اسلامي شدن هست.   امام خميني رحمه الله عليه  بيش از هر چيز نگران اعتقادات دانشجويان بودند و از اين که در دانشگاه ها معنويت وجود ندارد اظهار ناراحتي مي کردند.  
مقام معظم رهبري نيز دغدغه هاي مشابهي دارند.به اعتقاد ايشان  نگاه اسلام به انسان با نگاه مکاتب اومانيستي غربي به انسان متفاوت است.   انسان در الگو و نگاه اسلامي موجودي است هم طبيعي و هم الهي؛ دوبُعدي است؛ اما در نگاه غربي، انسان يك موجود مادي محض است و هدف او لذت‏جويي، كامجويي، بهره‏ مندي از لذائذ زندگي دنياست، كه محور پيشرفت و توسعه در غرب است؛ ايشان معتقدند:   
 علوم انساني غرب مبتني بر جهان‌بيني و  نگاه مادي است. که  متعارض با مباني قرآني و اسلامي است؛  در حالي كه ريشه و پايه و اساس علوم انساني را در قرآن بايد پيدا كرد. (ديدار با جمعي از بانوان قرآن پژوه كشور، 28/7/88).
نقطه عزيمت حرکت ما در واقع همين جاست . پاسخ دادن به اين اعلام نيازي که مطرح شده است. راهکار عملياتي براي اسلامي شدن علوم انساني چيست ؟ اساساً امکان چنين تحولي وجود دارد؟ چه موانعي در اين مسير وجود دارد؟ همان گونه که مستحضريد حرکت هاي مختلف و سو گيري هاي مختلفي در اين جهت انجام گرفته . برخي طبعاً اين پاسخ را مطرح مي کنند که امکاني براي چنين تعاملي وجود ندارد. برخي هم معتقدند خيلي ساده و آسان از خلال آموزه هاي قرآني و اسلامي مي توان علوم انساني اسلامي را استخراج کرد. متخصصان حوزه پژوهش و مطالعات قرآني بايد به اين پرسش پاسخ بدهند و از حرکت هاي غير علمي و غير تخصصي که در اين رابطه صورت گرفته چلوگيري کنند.   با اين پيشينه سال گذشته  موضوع جايگاه مطالعات قرآني در تحول علوم انساني در قالب يک هم انديشي در پژوهشگاه ما  مطرح شد  و انديشمندان و قرآن پژوهان از منظرهاي مختلف اين مساله را مورد بررسي قرار دادند. به عنوان گزارش هم انديشي سال گذشته به برخي از نتايج بحث ها در اينجا اشاره مي کنم:
•    نکته اول اين که:قرآن کريم به مثابه کتاب مقدس و آموزه هاي وحياني منزل بر رسول خدا (ص) مورد احترام ، تقديس و تعظيم قاطبه مسلمانان و قرآن پژوهان است .
•    امکان فهم عمومي از قرآن کريم باين معنا نيست که اظهار نظر درباره قرآن کريم مستلزم تخصص و مهارت نيست و تدبر در قرآن  الزامات ويژه اي ندارد .
•    انتظار بشريت امروز از دين تبيين علوم به معناي رسمي آن نيست .  
•    در اين حرکت يعني ايجاد تحول در علوم انساني قرآن نه به مثابه يک متن مقدس بلکه به مثابه يک دانش که ترجيحاً آن را مطالعات قرآني مي ناميم مي تواند دخالت کند.درواقع آنچه قابليت و ظرفيت مداخله در امر تحول علوم انساني را دارد همانا مطالعات قرآني به مثابه يکي از دانش هاي علوم انساني است.
•    در مواجهه علوم انساني با مطالعات قرآني و علوم اسلامي بايد باين نکته توجه کرد که علوم انساني غربي لايه هاي آشکار و نيز پنهاني دارند. اگرچه لايه آشکار علوم انساني غربي مدرنيته است ولي در لايه هاي پنهان اين علوم نوعي از سنت گرايي  را مي توان تشخيص داد.مطالعات قرآني و علوم ديني ما نيز واجد لايه هاي مختلفي است. لايه هاي سنتي و مدرن .اگر واقعاً  در صدد  تنظيم ارتباطي درست و منطقي ميان اين علوم هستيم مطالعه¬ي لايهشناختي اين علوم بسياري از معضلات پيچيده را حلّ  نموده از افراط و تفريط احتمالي جلوگيري مي نمايد.
•    «مطالعه مؤلّفهاي» پيشنهاد ديگري براي مطالعه نسبت بين مفاهيم مدرن و مفاهيم ديني است.
•    با توجه به اين که تکوين و پيدايي مفاهيم در حوزه علوم انساني روند تدريجي داشته و مراحلي را طيّ کرده و احتمالاً از ترکيب مؤلّفههايي بوجود آمده اند مي توان در مواردي با تجزيه¬ي دقيق مفاهيم مدرن به چند مؤلفه نشان داد که آن مؤلّفهها لزوماً محصول عصر مدرن نيستند، بلکه پيشينه اي در سنّت هم داشته اند و مي توان آنها را در متون ديني نيز پيجويي و پيدا نمود.  
•     تأثير و جايگاه مطالعات قرآني در تحول علوم انساني در يک ساز و کار مطالعات ميان رشته اي قابل تعريف هست.  در واقع مطالعات قرآني با هريک از رشته هاي علوم انساني از جمله روانشناسي ، اقتصاد ، جامعه شناسي مي تواند وارد يک ارتباط ميان رشته اي بشود.
•    يک مطالعه ي ميان رشته اي مقتضيات  ويژه اي دارد که  بايد بدانها توجّه نمود. در واقع در مطالعات ميان رشته اي، سه گونه مقتضيات وجود دارند : يک؛ مقتضيات مبنايي (Principal)، دو؛ مقتضيات روششناختي، سه؛ مقتضيات زباني و اصطلاحشناختي. در يک ارتباط ميان رشته اي اين سه ساحت بايد مورد نظر و توجه قرار بگيرد.
•    بر اين اساس برقراري ارتباط ميان رشته اي دو علم امر سهل و ساده اي نيست. هر علمي براي خودش مباني معرفتي اي دارد همچنين هر علم براي کشف دادههاي جديد   خود داراي مباني روش شناسي است و نيز بايد توجه نمود که هر علم نظام اصطلاحات و زبانشناسي خاص خود را دارد.
•    بر اين اساس  اين ديدگاه که با اضافه کردن چند آيه و حديث به يک مطلب علمي مي توان آن را اسلامي و قرآني تلقي کرد مردود است. همجنين بر اين اساس اين ايده که از متن قرآن و روايات اسلامي همه علوم قابل استخراج هستند  غير موجه و غير واقعي تلقي مي گردد.
با توجه به  مقتضيات سه گانه ارتباط ميان رشته اي يعني مباني معرفت شناختي ، مباني روش شناختي و مباني زباني و اصطلاح شناختي اين نتيجه حاصل شد که در نخستين گام در دومين هم انديشي امکان ارتباط ميان رشته اي بين مطالعات قرآني و علوم انساني به لحاظ مقتضيات معرفت شناختي مورد بحث و بررسي قرار گيرد و صاحبنظران رشته هاي مختلف علوم انساني در اين باره اظهار نظر کنند . در واقع در اين نشست ما بحث رابه جز حوزه قرآن پژوهان به صاحبنظران رشته هاي ديگر علوم انساني نيزمنتقل کرديم که در تعامل با يکديگر پاسخ خودشان را به اين مساله اعلام نمايند.اميد واريم که اين تلاشها گام مؤثري در تدقيق و شفاف شدن  مساله تحول علوم انساني باشد و دغدغه مسولان عالي رتبه نظام را برطرف نمايد.  
در ادامه مروري بر برخي از چکيده هاي سخنراني ها خواهيم داشت:
نسبت ميان مطالعات قرآن و علوم تجربي
دکتر سيّد محمّدعلي ايازي
استاديار دانشگاه آزاد اسلامي؛ واحد علوم و تحقيقات تهران
يکي از مقولاتي که بايد در تنقيح مطالعات قرآني مورد بررسي قرار گيرد، رابطه ي علم و دين به معناي عامّ و رابطه ي معارف قرآن با علوم تجربي و نسبت ميان اين دو است. اين که از علوم تجربي براي فهم اين متن و يا اين هماني شدن استفاده شود، به مشخّص کردن مباني، ازآن جمله تعيين جايگاه و زبان دين، بستگي دارد. اهمّيّت اين بحث به اين دليل است که؛ امروزه در برخي از مباحث علوم قرآن، مانند اعجاز، و نيز در تفسير قرآن، از علوم تجربي استفاده مي¬شود، درحالي که هريک از اين دو مقوله، خود ساحتي عظيم براي تحقيق و تنقيح مباني و مسايل متنوّع را دربرمي گيرد؛ ولي يکي از مقولات، تعييين جايگاه هرکدام در حوزه¬ي تفسير، و بايد و نبايد آن با توجّه به زبان قرآن و تعارض علم و دين است. در اين که براي فهم اين متن، از علوم مبادي استفاده شود که کمک به فهم متن کتند، مانند زبان شناسي، تاريخ و يا معناشناسي، ترديدي نيست. امّا تفسير علمي و استفاده از گزاره¬هاي قرآن براي اثبات اعجاز، منوط به نظام يکپارچه¬ي زباني و اثبات اين نظريّه دارد که جايگاه اين کتاب به¬لحاظ زباني و جهت¬گيري چيست؟ از نکات مهمّي که قابل توجّه است، تأويل گرايي برخي از مفسّران در بعضي از آيات، و ساکت ماندن در بعضي ديگر است. اين خيلي آسان است که هرجا توانستيم به سراغ تفسير علمي برويم، و در صورتي که نتوانستيم به سراغ تأويل و يا هرجا که نتوانستيم، به نظريّه ي زبان عرفي برسيم. هدف اينگفتارآن است که مبادي و مباني و چالش هاي بحث روشن، و نظام واحدي براي تفسير ارايه شود.
يکي از مقولاتي که بايد در تنقيح مطالعات قرآن، مورد بررسي قرار گيرد، رابطه علم و دين به معناي عام و رابطه معارف قرآن با علوم تجربي و نسبت ميان اين دو است. اينکه از علوم تجربي براي فهم اين متن و يا اين هماني شدن استفاده شود، بسته به مشخص کردن مباني از آن جمله تعيين جايگاه و زبان دين دارد. اهميت اين بحث به اين دليل است که امروز در برخي از مباحث علوم قرآن، مانند اعجاز و در تفسير از علوم تجربي استفاده مي شود، در حالي که هر يک از اين دو مقوله، خود ساحتي عظيم براي تحقيق و تنقيح مباني و مسائل متنوعي را در بر مي گيرد، ولي يکي از مقولات تعييين جايگاه هرکدام در حوزه تفسير و بايد و نبايد آن با توجه به زبان قرآن و تعارض علم و دين است. اين که براي فهم اين متن از علوم مبادي استفاده شود، که کمک به فهم متن کند، مانند زبان شناسي، تاريخ و يا معناشناسي، ترديدي نيست. اما تفسير علمي و استفاده از گزاره هاي قرآن براي اثبات اعجاز منوط به نظام يکپارچه زباني و اثبات اين نظريه دارد که جايگاه اين کتاب به لحاظ زباني و جهتگيري چيست؟ از نکات مهمي که قابل توجه است، تأويل¬گرايي برخي از مفسران در بعضي از آيات و ساکت ماندن در بعضي ديگر است. اين خيلي آسان است که هرجا توانستيم به سراغ تفسير علمي برويم و در صورتي که نتوانستيم به سراغ تأويل و يا هرجا که نتوانستيم، به نظريه زباني عرفي برسيم. در اين تحقيق هدف اين است که مبادي و مباني و چالش هاي بحث روشن شود و نظام واحدي از تفسير ارائه شود. از نظر اينجانب قرآن در مقام بيان اين علوم تجربي نيست و علوم تجربي تقسيم به علم ديني و علم غيرديني به وصف تجربي آن هم نيست. و قرآن پژوهان تکليف خود را در اين ميدان روشن کنند. البته مي توان اهداف و کارکردهاي علم را ارزشگذاري کرد اما نفس خود علم را بايد بر اساس قواعد و ادوات خود بررسي کرد و اين دانش امري بشري و تجربي است و قرآن در مقام بيان چنين علومي هم نبوده است.  
ضرورت رهيافت‌هاي تلفيقي درتأمين الزامات معرفت‌شناختي علوم انساني قرآن‌بنيان
دکتر عادل پيغامي
استاديار و معاون پژوهشي دانشگاه امام صادق(ع)
قرآن¬کريم، تنها کتاب آسماني مقدّسي است که در حال حاضر دردسترس بشريّت است.
 توجّه به منبع و منشأ صدور کلام الله مجيد، و اينکه اين متن،کلام خداي مطلق بي نهايت است،پژوهشگر رابا وضعيّتي بي نظير و منحصر به فرد مواجه مي کند؛به نحوي که چه بسا هرگونه همگن وهمسان پنداري اين متن الوهي با ساير متون بشري چه به لحاظ مباني هستي شناختي يا غايت شناختي، و چه به لحاظ مبادي معرفت شناختي و خطّ مشي هاي روش شناختي بسيار رهزن باشد. بي نهايت بودن ابعاد وجودي صادرکننده ي اين متن، در بعد معناشناختي مساوي است با بي نهايت بودن ژرفاي معنايي آن متن، و در بُعد هستي شناختي مساوي است با جامعيّت گستره ي واقع گرايي و واقع نمايي (عينيّت گرايي) آن. کسي که در مقام فهم و ترجمان يک روايت قرار مي گيرد، قبل از هرچيز، سعه و ظرفيّت معنايي راوي و قايل يا ماتن را فرض گرفته، و بر آن مبنا عمق معنايي و روايي مورد نظر از بحث را مشخّص مي کند. امّا در کلام خدا اين عمق بي نهايت است، و محدود به هيچ بعدي از ابعاد فيزيکي يا زيستي يا ترانس فيزيکي نيست؛ چرا که صاحب روايت، فيزيک دان يا زيست شناس يا متافيزيسين نيست. از اينرو؛ هرگونه فرض تک رشتگي در مطالعات انساني واجتماعيدرقرآن،ناقصوکم توان خواهد بود، و به کارگيري گستره ي تامّ از انواع رهيافت ها و روش هاي تلفيقي، لازمه ي ورود به قرآن و رمزگشايي از پيام¬هاي آن است، تا حدّاکثر التزام به الزامات معرفتي علوم انساني قرآن بنيان رعايت شده باشد. در اين گفتار، سعي خواهد شد تا تأمّلي در اين باب ارايه، و به نظر گذارده شود.
تأثير قرآن کريم بر فلسفه ي اسلامي؛ امکان ها و واقعيّت ها
دکتر سيّد محسن ميري
استاديار جامعة المصطفي العالميّة
در اين گفتار، گونه هاي مختلف تأثير معارف قرآني بر فلسفه، موردبحث قرارمي گيرد؛ بي آن که فلسفه از هويّت خود فاصله بگيرد. برخي از اين تأثيرات عبارت اند از: جهت دهي، طرح مسأله، تکميل ادلّه،ارايه ي استدلال هاي جديد،ايجاد مسايل جديد به همراه پاسخ،و ايجادپيوندميان فلسفه و دغدغه هاي انسان اينجا و اکنون.همچنين؛ اين گونه تأثيرات، هم درفلسفه ي موجود و متحقّق مورد توجّه قرارمي گيرد ، وهم امکان هاي پيشروي بررسي مي شود.
نسبت معرفت ديني با معارف بشري
دکتر مسعود اديب
استاديار دانشگاه مفيد
درک و فهم قرآن، نه تنها به عنوان يک واجب ديني براي مسلمانان، يا دستيابي به فضيلت معرفت براي همگان است، که لازمه ي پاسخ به سؤالات نوپديد، و جستجوي راه‌حلّ هاي احتمالي اين متن مقدّس براي مسايل امروزين جامعهي اسلامي هم هست. مطالعات ميان رشته‌اي در حوزه ي قرآن، مستلزم پي جويي نسبت ميان آموزه‌هاي آن با ديگر دستاوردهاي بشري است. يافتن رشته ي ارتباط ميان قرآن و علوم بشري، مستلزم انديشيدن در مباحثي همچون: چرايي لزوم استفاده از قرآن، ارزش معرفتي داده‌هاي وحياني، نسبت ميان عقل و معارف وحياني، و راه برون‌رفت از تعارض‌هاي احتمالي ميان اين دو دسته معرفت است. بررسي نسبت گزاره‌هاي وحياني با گزاره‌هاي علوم تجربي و معلومات عرفي، و نيز نسبت‌سنجي ميان عقل و دين به معناي بررسي رابطه ي گزاره‌هاي وحياني با عقل، که البتّه موکول به تدقيق معناي عقل است  ازجمله مهم ترين مسايلي هستند که بايد بدانها پرداخته شود.
مطالعات ميان رشته اي وتأثير آن بر تفسير قرآن
دکتر مقصود فراستخواه
عضو هيأت علمي مؤسّسه ي پژوهش و برنامه ريزي آموزش عالي
تحوّلات دوران اخير در عرصه¬ي معرفت و دانش، و ظهور آفاق بينارشته گي وپسارشته اي شدن، براي انديشه ي ديني ما، هم يک مسأله وهم در عين حال يک راه حلّ است. ابتدا لازم است؛ چند پيش¬فرض اين گفتار، با مخاطبان درميان گذاشته شود: 1.زندگي به شرط آگاهي، 2. وحدت در سرچشمه يآگاهي، 3.وحدت در فاعل آگاهي، 4.کثرت در صورت هاي آگاهي، 5. وحدت در کثرتِآگاهي، 6. ضرورت آگاهي گفتگويي.همچنين؛ در اين گفتار، درک گوينده از فلسفه ي معرفت شناختي تفسير متن مقدّس که همانا نوعي آگاهيِ گفتگوييِ صلح آميز و همدلانه، در تاريخ متن مقدّس است - توضيح داده مي شود. سپس، برپايه ي اين پيش فرض ها، و ازطريق برخي شواهد، کوشش خواهد شد تاچنين استدلال شود که؛ دانش ميان رشته اي مفسّران، چگونه ظرفيّت وامکان هاي معرفتي، براي عمق وغناي گفتگو با متن را افزايش مي دهد، و موجبات بسط آگاهي گفتگويي در يک حوزه ي تمدّني متن بنياد  را فراهم مي آوَرَد، به گونه اي که نقد اين آگاهي نيز، جز با دانش ميان رشته اي مقدور نيست.
قرآن و مباني معرفتي اخلاق عصر ارتباطات
دکتر مريم صانع پور
استاديار پژوهشکده ي غرب شناسي و علم پژوهي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي
روابط اخلاقي، از مهمّ ترين مقولات ارتباطات اجتماعي است. امروزه که فنّاوري هاي ديجيتال، امکان ارتباطات هم زمان را براي مردم سراسر کره ي زمين فراهم کرده،ضرورت روابطاخلاقي جهت برقراري امنيّت اجتماعي در جهان، اهمّيّتي بيش از پيش يافته است. از آنجا که فضاي سايبري،موجب اختلاط فرهنگي جوامع مختلف آسيايي، افريقايي، آمريکايي،اروپايي و استراليايي شده است؛به نظر مي رسد تکثّر اخلاقي اين جوامع،به سيّاليّت مخرّب ارزش هاي اخلاقي در ارتباطات جهاني منجرّشود،و در نتيجه اخلاقي زيستن را غيرممکن کند. روشن است که در اين آميختگي اديان و فرهنگ هاي متکثّر نمي توان جوامع را به پيروي از يک نسخه يواحد(خواه ديني، خواه سکولار) وادار کرد؛زيرا فضاي چندصدايي دنياي مجازي، در برابر تحميل معيارهاي سوبژکتيو يک فرهنگ خاصّمقاومت مي کند.در اين مجال، گوينده در صدد است تا با فرآيندي معرفت شناختي،معيارهاي اخلاقي مبتني بر مشترکات انساني را از قرآن کريم اخذ کند؛ مشترکاتي که هرچند از کتاب مقدّس مسلمانان اخذ مي شود،امّا براي همه ي فرهنگ ها و اديان، از اديان ابراهيمي گرفته تا اديان شرقي، و حتّي براي غيردين داران قابل پذيرش باشد، زيرا اين معيارها مقيّد به اعتقادات خاصّي نيستند؛بلکه تنها مبتني بر اشتراکات انساني مي باشند.
گونه شناسي پژوهش هاي ميان رشته اي در حوزه ي قرآن کريم
دکتر حامد شيواپور
استاديار دانشگاه مفيد
به طور کلي بايددر پژوهش‌هاي ميان‌رشته‌اي در حوزه مطالعات قرآني، بين پژوهش هاي جديد و تفاسير علمي به معناي عامّ آن در سنّت اسلامي(شامل تفاسير کلامي، فقهي، عرفاني و فلسفي) تمايز نهاد. همچنين؛ بايد به تفاوت انواع پژوهش‌هاي ميان‌رشته‌اي جديد در حوزه¬ي قرآننيز توجّه ويژه نمود. دسته‌اي از اين پژوهش‌ها، ناظر به توجّه به دانش‌هاي جديد به مثابه روش پژوهش در قرآن‌اند، و برخي ديگر، از دانش‌هاي جديد براي تطبيق آنها با معارف قرآن استفاده مي‌کنند.توجّه به تفاوت پژوهش‌هاي جديد ناظر به «روش» يا «تطبيق» و اقتضائات ويژه ي هريک از اين دو رويکرد، در اين سخنراني مورد بررسي قرار مي‌گيرد.